شب
جدایی، خانهء محبت، صحیفه، صبر، غربت مولا، درد دل با پیامبر
تو
را به خانه ی من، لطف کردگار آورد
نسیم
مرحمت و التفات يار آورد
طلوع
مهر تو، اُمّیدها به دل بخشید
حضور
سبز تو، در خانه ام بهار آورد
و
عطر چهار گل از گلبن وجود تو بود
که
در حریم ولا، عِزّ و افتخار آورد
نرفته
از نظرم خاطرات روزی که:
فرشته
آمد و از آسمان انار آورد
ودیعه
ای ست الهی به دست اهلُ البیت
صحیفه
ی تو که دل بُرد و افتخار آورد
فرشتگان
خدا هم به حیرت آمده اند
درخت
صبر تو از بس که برگ و بار آورد
پس
از رسول خدا، آنچه اتفاق افتاد
غمی
دوباره به دلهای بی قرار آورد
شکستنِ
در و آتش به بیت وحی زدن
چها
به روز تو با قلب داغدار آورد!؟
به
جای گل به سرای تو هیزم آوردند!
که
اين ستم به دلت رنج بی شمار آورد
چگونه
شرح دَهم از شب جدایی تو؟
شبی
که جان به لبِ من هزار بار آورد
####
به
شکوه روی سخن با پیمبر است مرا
که
دین بر حق و آیین استوار آورد
در
این دو روزه ی بعد از تو ای حبیب خدا!
ببین
چه بر سر این باغ، روزگار آورد
پس
از غروبِ جمال تو، یا رسول الله!
"زمانه
تیره شد و ابرهایِ تار آورد"
کنون
که فاطمه ات با مدینه کرد وداع
نگاه
کن، چه ره آورد از این دیار آورد
بپرس
حضرت یاسین! چه شد که یاس کبود
به
دستبوس تو با خود بنفشه زار آورد
اگر
سکوت کند فاطمه، بپرس از او
که
از مدینه چه با خویش یادگار آورد
گل
صبور تو با پهلوی شکسته چه شد
که
رو به جانب مسجد، شهاب وار آورد
به
یاد یار سفر کرده، تا که جان دارم
دل
شکسته و اندوه جاودان دارم
استادشفق
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 17:25
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد محمد جواد غفورزاده
ارسال دیدگاه