• پنج شنبه 1 آذر 03

حاج علی انسانی

اشعار فاطمیه -(زد به جان آتش مرا افسردنت)

1536
3

مثل علی فیکم کمثل الکعبة المستورة، الحج الیها فریضة و النظر الیها عبادة

زد به جان آتش مرا افسردنت

با جسارت سوی مسجد بردنت

 

دیدم آنجا بازی تقدیر را

روبهی بسته است دست شیر را

 

گفتم ای حقِّ نمک نشناخته

دین عَلم کرده به قرآن تاخته

 

ای تو قلب قبله خون کرده چرا

سوی مسجد میکشانی قبله را!؟

 

هر که باشد اهل قبله، گو بیا

قبله این است و منم قبله نما

 

آنکه آمد از درون قبله، اوست

تا بدانند اوست مغز و کعبه پوست

 

دست هایی را که صدها بت شکست

کس نمی بندد به غیر از بت پرست

 

این همان خیبر فکن، دست خداست

باز کن، دست علی مشکل گشاست

 

گر همه باشید خصم جان او

من به جان باشم بلاگردان او

 

تا نکردم سر به سوی آسمان

آسمان را باز کن از ریسمان

 

قلب من از سینهء پر خون مبر

کعبه ام را از حرم بیرون مبر

 

خویش را دیدم چو از کعبه جدا

خانه، مروه کردم و مسجد، صفا

 

یافتم میقات من پشت دَر است

حفظ «رب البیت» از حج برتر است

 

حج من رخسار حیدر دیدن است

طوف من دور علی گردیدن است

 

آنقدر ای قبله ی بیت الحرام

دور تو گشتم که شد حجم، تمام...


استادانسانی، قسمتی از یک مثنوی

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:37
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران