«بر نیامد از تمنای لبش كامم هنوز»
او به روی نیزه رفت و من به دنبالش هنوز
زینت دوش نبی مصطفی حقش نبود
بر زمین كربلا ماند پر و بالش هنوز
گر چه دور افتاده ام فرسنگ ها از باغ گل
می رسد بوی گلاب از جسم پا مالش هنوز
حال با غارت گری هاشان چه سازم بعد او
خنجر و انگشتری باقیست جنجالش هنوز
دخترك هم سهم خود را برد از این ماجرا
مانده جای تازیانه بر پر و بالش هنوز
دید در بازار طفلی آن چه غارت رفته بود
در حراج افتاده بود معجر و خلخالش هنوز!
شاعر: یاسر مسافر
- سه شنبه
- 21
- آذر
- 1391
- ساعت
- 8:52
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه