بار الهی نصرتی " این چرخ " کج رفتار گشت
گو بیاید مهدیت چون فرصت دیدار گشت
پیشوایان را بگو این نظم برهم بهرچیست
عدّه ای درفکرجمع جبّه و دستار گشت
آنکه پندم میدهد خود توبه کمتر میکند
قاضیان مشغول جمع درهم و دینار گشت
در قضاوت داوران را عدل و انصاف است شرط
خوش به حال آن کسیکه مَردِ مردم دار گشت
آزمودم مرد و زن بی نمره شده در هر حساب
چون محک آمد میان بس که سیه رخسار گشت
این بشر بهرریاست تنگ کرده عرصه را
برفقیران مستمندان زندگی دشوار گشت
هر شکستی پشت سربر جان ما برجام ما
سعی ها شد بی ثمر افعال ها گفتار گشت
آنکه می جستند و می جوئیم در خوابیم هنوز
اقتصاد ما بدست مردم غدّار گشت
احترام دین وقرآن از کف ما شد برون
حرف ناپخته "دروغ" چون شهرۀ بازار گشت
قطع شد دست شِفا برخسته گان روزگار
این دل مجروح ما در گوشه ای بیمارگشت
ابر ظلمت سایه اندازد به این دشت ودمن
جای گل مسند نشینِ گلستان ها خار گشت
(عدلیا ) احباب رفت و این همه اغیارماند
کی توان دید این همه بیمار دل دلدار گشت
- پنج شنبه
- 18
- دی
- 1399
- ساعت
- 12:44
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج اصغر فرشچی
ارسال دیدگاه