قافله را بی تو رها می کنم
در دل شب شور و نوا می کنم
در دل تاریکی شب ها پدر
تو را ز عمق جان صدا می کنم
درد فراق و غم هجر تو را
به اشک دیده ام دوا می کنم
در پی تو دوان دوان می روم
به هر طرف سعی و خطا می کنم
در هوس گرمی آغوش تو
زمزمه و ناله به پا می کنم
دور ز چشمان عمو شکوه ام
با تو و با باد صبا می کنم
کرد چنان دست عدو با رخم
که من ز گفتنش ابا می کنم
یا ابتا ببین که چون مادرت
تکیه به دیوار و عصا می کنم
ببین که در شیوه ره رفتنم
به مادر تو اقتدا می کنم
شاعر :مجید رجبی
- سه شنبه
- 21
- آذر
- 1391
- ساعت
- 16:51
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه