از هجر روي ماه تو مجنون شدم بيا
نالان و غم نصيبم و دل خون شدم بيا
اي آفتاب حسن طلوع كن زشرق عشق
همناله با تلاطم جيحون شدم بيا
چنديست گوشه گيرم و فرسوده خاطرم
بر شانه هاي عشق غم افزون شدم بيا
عمريست گويم اين همه اَلغوُثُ واَلعَجل
هر جمعه از فراق تو محزون شدم بيا
با چشم خسته منتظر روز جمعه ام
بر چشم بي ملاحظه مديون شدم بيا
ديگر شدم ملول زاغيار و طعنه ها
خود داني از فراق رخت چون شدم بيا
آيد شميم عطر تو آقا ز جمكران
از شهر انتظار تو بيرون شدم بيا
اين حرمله فقط به تيغ شما مي شود هلاك
دل خون زدست دشمن ملعون شدم بيا
از بس شب فراق تو آشفته خواب من
بابوف كور و شب پره همگون شدم بيا
گر(آذرين)خطا كندازلطف خود ببخش
بر دولت و شكوه تو مفتون شدم بيا
- سه شنبه
- 23
- دی
- 1399
- ساعت
- 22:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ودود آذرین خلخال
ارسال دیدگاه