خدايا بنده اي گم كرده راهم
ز بيراهه مرا آور به راهم
ز بس عصيان مرا تحقير كرده
گمانم قبله ام تغيير كرده
نمي دانم كي ام اندر كجايم
ز بس غرقه به درياي خطايم
اسير دام تزويرم الهي
به كبر و كينه نخجيرم الهي
هواي نفس عقلم را ربوده
چو شيطان منكراتم را ستوده
صداقت از زبانم رخت بسته
به قلبم گرده نخوت نشسته
عبادت عادت روزانه ام شد
يل غيبت مقيم خانه ام شد
زمانم صرف حرف اين و آن شد
بهار عمر من يارب خزان شد
رسيده ماه عشق و ماه غفران
بود مخلوق بر معبود مهمان
بود بر درگهت دست نيازم
تويي بخشنده بنده نوازم
خدايا بر درت اين بنده آمد
ز افعال بدش شرمنده آمد
ببخشا از كرم اين بينوا را
گناهان بسته گر راه دعا را
خطا كردم تو غفاري عطا كن
به درد ناعلاجم خود دوا كن
اجابت كن دعاي آخرين را
رحيما عفو بنما ( آذرين ) را
- دوشنبه
- 29
- دی
- 1399
- ساعت
- 23:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ودود آذرین خلخال
ارسال دیدگاه