در سایه لوای تو یا سیدالکریم
دل گشته مبتلای تو یاسیدالکریم
درروزگارعاطفه و شهربیدلی
افتاده ام بپای تو یاسیدالکریم
مسند نشین دولت عشقم دراینجهان
ازلطف و ازعطای تو یاسیدالکریم
یکدم نظر بحال من خسته دل نما
تاجان کنم فدای تو یاسیدالکریم
ناقابلم نظر فکن ای پادشاه حسن
قابل شود گدای تو یاسیدالکریم
حاتم که خوان بذل و کرامت گشوده است
کی میرسد بپای تو یاسیدالکریم
دیدم شبی که آیینه درعین سادگی
بنشسته درسرای تو یاسیدالکریم
اشک ذلال عاطفه میریزد و مدام
میگوید ازوفای تو یاسیدالکریم
لطفی نما که خادم سلطان کربلا
دل بسته برسخای تو یاسیدالکریم
ای آفتاب روشن ظلمت سرای ری
دست من و قبای تو یاسید الکریم
تا انتهای خود آری دراین جهان
دل می تپد برای یاسیدالکریم
برمن نظر نمودی و لطف و تفقدی
گفتم من از صفای تو سیدالکریم
بیماردرد عشقم و درمانه ای طبیب
محتاج یک دوای تو یاسیدالکریم
گرذره ای نظر فکنی پادشه حسن
بخشد مرا خدای تو یاسیدالکریم
هرجا رسد که (مژده)وصلی بحق مرا
دل میکند هوای تو یاسیدالکریم
- سه شنبه
- 30
- دی
- 1399
- ساعت
- 22:48
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ودود آذرین خلخال
ارسال دیدگاه