مسلمانا، مسلمانی بحرف و دم نمیگردد
که هر مسلم در این وادی،همان مسلم نمیگردد
سفیر نهضتی شد او،که میبالد به او تاریخ
که دنبال شرافت بوده،جای دِرهم نمیگردد
نه هر مردی کند احیا به لطف حق بسا مُرده
هزار عیسی اگر آید،گُل مریم نمیگردد
هزاران جان بقربابت،علی موسی الرضا مولا
که تار موی اربابم هزار عالَم نمیگردد
کجا عیسی ضمانت کرده پیش چشم صیادی
که آهو رفته باز آید، و آمد غم نمیگردد
مرا نی بر بهشت حاجت،جنانم طوس ارباب است
که جا جای همان جنّت،که یک صحن هم نمیگردد
شنیدیم آب حیوان را،که عمری بیکران بخشید
که سقاخانه مولا ز زمزم کم نمیگردد
کبوترهای زیبایش صفایی بر حرم داده
صفایی که صفا حیران،به جنت هم نمیگردد
طواف خلق بر کعبه شده شُهره ولی گویم
نگو کعبه منا دورش چرا باهم نمیگردد
همیشه دور او گردد منا و مروه و مشعر
نبیند فاش میگویم که او آدم نمیگردد
«فقیرِ خوییم» دیگر بُریدم من ز بی مهری
شها یک گوشهٔ چشمی،ز لطفت کم نمیگردد
- پنج شنبه
- 30
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 12:1
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید قلعه بیگی
ارسال دیدگاه