یا زینب کبری
آنقدر از بهر مرگ خویشتن کرده دعا
تا اجابت شد دعایش از حریم کبریا
بارها عجل وفاتی برزبان آورده بود
بود این در خاطرش از یادگار مصطفی
زینب و بعد حسینش زندگانی العجب
هر نفس بودش به یاد خاطرات کربلا
تا که یاد او می آمد قتلگه خون می گریست
در جفای شمر ملعون برحسین سرجدا
مو سفیدی، قد کمانی، پیکری زار ونحیف
یادگارش بود از هنگامه ی خون وبلا
شام را هرگه بیاد آورد او از حال رفت
کوی و برزن، مجلس می، دختر ویرانسرا
آخرش کوتاهی اش را خوب جبران کرد او
رفت از دنیا کنار دختر خون خدا
نیست بانوی سه ساله بعد از این تنها دگر
عمه اش آمد دهد دلداری آن مه لقا
لحظه آخر چو بابا فزت رب گو بود او
دوره هجران سر آمد با شهید نینوا
زائری در این حرمها آرزوی شیعه است
کاش گردد قسمت و روزی این مشتاقها
شعر:اسماعیل تقوایی
- شنبه
- 9
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 1:45
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه