جان میسپارد،درکنج زندان
باچشم گریان،موسی بن جعفر
ذرکریازهرا،برلبش جاری
میکندافغان،موسی بن جعفــر
باب الحوائج موسی بن جعفر۲
فرزندزهرا،ازغم گشته گشته پیر
مونسش باشد،کُنده وزنجیـــر
ازجوردشمن،گشته زندانی
جان دهدتنها،روح معانـــــــــی
باب الحوائج.....
درکنج زندان، آه ووادارد
شوق دیدار،کربلا دارد
ازفرط غمها،گردیده خسته
دیده بر راه،ِ زهرنشستــــــه
باقلب پرخون،درسجده گوید
یاحیّ ومنان،موسی بن جعفر
باب الحوائج.......
امشب ازداغ،موسی بن جعفر
درجنت زهرا،میزندبرسر
نوحه میخواند،شاه ولایت
گردیده محزون،ختم رسالت
گشته سیه پوش،عالم امکان
میسپاردجان،موسی بن جعفر
باب الحوائج......
- شنبه
- 9
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 11:45
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمدرضا محمدی (ناعم)
ارسال دیدگاه