• شنبه 3 آذر 03

 اسماعیل شبرنگ

مناجات با خدا، مدح اهل بیت(علیهم السلام) -(عشق نبی و آلش، بالاتر ازفریضه...)

834

عشق نبی و آلش ، بالاتر از فریضه
من آمدم زیارت با چارده عریضه

 بنده ام ، عاشق مناجاتم
تشنه ی لحظه ی ملاقاتم
دوری از تو شده مجازاتم
ای خدا ای تمام حاجاتم

می شوم با همین دل مغموم
متوسّل به چارده معصوم

همدم آیه های قرآنم
عاشقی از تبار سلمانم
یا نبی ، بنده ای مسلمانم
هر چه خیر است از تو می دانم

ای کلام تو روح منبر ها
ذکر روز و شب پیمبر ها

بانویی که شفیعه ی فرداست
آنکه شان نزول اعطیناست
کوثری که فراتر از دریاست
فاطمه ، آن که مادر دنیاست

هر که از بندگان زهرا شد
دم او برتر از مسیحا شد

گوشه ای دنج ربنا خواندم
دلشکسته کمی دعا خواندم
رو به ایوانی از طلا خواندم
در نجف مدح مرتضی خواندم

گریه را خنده می کند حیدر
مرده را زنده می کند حیدر

سایه ی لطف بر سرم داری
خیل عشّاق محترم داری
صاحب سفره ای ،کرم داری
در دل شیعیان حرم داری

از شما خواستم صمیمانه
مستجابم کنی کریمانه

التماس دعای ماست حسین
سرّ قالوا بلای ماست حسین
شاهد گریه های ماست حسین
حضرت کربلای ماست حسین

السّلام ای امام عاشورا
عشق علیه السّلام عاشورا

سجده های مدام ، سجاده
دارم عرض سلام ، سجاده
همنشین امام ، سجاده
گفته بودم کدام سجاده

اشک سجاده از جبین می ریخت
بر رخ زین العابدین می ریخت

سرور ما ، محمد بن علی
یابن زهرا ، محمد بن علی
هر نفس با محمد بن علی
با دم یا محمد بن علی

با دلی بی قرار می گریم
همچون ابر بهار می گریم

دیده ام با تو صبح صادق را
این جهان پر از حقایق را
خوانده ام حرف قلب عاشق را
ذکر " والله ِ لا اُفارِق..." را

از تو هرگز جدا نخواهم شد
بی تو من با خدا نخواهم شد

رحمت بی کرانه ی زهرا
جلوه ی جاودانه ی زهرا
در کلامت نشانه ی زهرا
آه ، موسای خانه ی زهرا

دل سپردم که مادری باشم
عبد موسی بن جعفری باشم

خسته ام از شب پریشانی 
آتشم زد تب پشیمانی
دعوتم کن برای مهمانی
عشق من ، قبله ی خراسانی

حسرت جمعه ی فرج دارم
ذکر یا ثامن الحجج دارم

من مریدم مراد من هستی
خیر خیلی زیاد من هستی
مطمئنّم به یاد من هستی
شوق باب الجواد من هستی

یا جواد الائمه ی عالم
با تو باشم، همیشه خوشحالم

خسته بودم حمایتم کردی
باز غرق عنایتم کردی
راهی بی نهایتم کردی
انت َ هادی ، هدایتم کردی

ای مسیر هدایت مردم
بی وجود تو خلق سر در گم

دین و دنیای من ابالحجّه
شور شب های من ابالحجّه
صبح فردای من ابالحجّه
هستی آقای من ابالحجّه

گریه کردم به شوق لبخندت
چشم خیسم به راه فرزندت

مرد صحرای بی نشانی ها
نور چشمان آسمانی ها
حاجت صاحب الزّمانی ها
ای تمنّای جمکرانی ها

ای به شام عزا سحر برگرد 
ای سفر رفته از سفر برگرد

  • پنج شنبه
  • 14
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 15:2
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران