همیشه درد دلامو گفتم با باب الحوائج
وقت گرفتاری تو خلوت گفتم یا باب الحوائج
باب الحوائج با دست بسته دستگیره عالمی
دلت شکسته ولی تو زندون مثل کوه محکمی
باب الحوائج
دستمو بگیر جان پسرت امام رضا
از تو کاظمین ما رو برسون به کربلا
فدای غربتت آقا قلبت از زمونه خونِ
یه عمره گوشه زندون از حال تو کی میدونه
با تن بی جون تو غل و زنجیر با هر بهونه ای
یه جوری میزد ناله زدی با هر تازونه ای
باب الحوائج
روی خاکی و یاد مادرت تو کوچه ها
روضه عطش خوندی تو برای کربلا
بی تابی امشب میسوزی از تب
تنها دعای تو شده خلصنی یا رب
جز غم ندیدی دیگه بریدی
آقای من چه نا سزاهایی شنیدی
آیینه غربت شدی بی یار و هم صحبت شدی
شبونه از این روزگار دیگه آقا راحت شدی
ای با قصه آشنا ای داغ بی انتها
روحت شد از تن رها من فدای غربت شما آقا
باب الحوائج موسی ابن جعفر
- یکشنبه
- 17
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 13:45
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه