بند اول
لحظه های آخرمه،ببین غمین و مضطرم
هنوزگریونه صحنه ی،درب ودیوارو مادرم
مادرم و زد به زمین،ثانی باضربه ی لگد
وای از دسته مغیره که،به بابام گفت حرفای بد
آه
ضرب غلاف و مشت و تازیانه
چهل تا نانجیب چه ظالمانه
فاطمه رو زدن چه وحشیانه
آه،(امون2)از دله بی بی زینب
بند دوم
از این زمونه سیر شدم ، دارم میزنم پر و بال
همش جلوی چشممه،دورت کردن تو اون گودال
با ضربه های شمشیرا،پاره پاره شد بدنت
سنان بی حیا و پست،با نیزه زد تو دهنت
آه
شمره پلید رو سینته با خنجر
هی میکشید خنجرشو رو حنجر
اونم به پیشه چشمای یه مادر
وای(امون2)از دل همه زینب
بند سوم
خمیده و خزون شدم ، با یاده قتلگاهه تو
خولی زد توی صورته،خواهره بی پناهه تو
خیلی سخت بوداسارته،توی راهه کوفه و شام
دیگه بزار چیزی نگم ، از اهلبیت و ازدحام
آه
امون از این همه طعنه و آزار
خواهرتو بردن تو کوچه بازار
غروره من شکست تو بزم اغیار
وای(امون2)از دله عمه زینب
بند چهارم
یکسال و نیمه یاحسین،غرغه در سوز و ناله ام
به یاده جون دادنه اون ، دخترک سه ساله ام
یادم نمیره یا اخا ، بغل گرفته بود سرت
لبهاشو رو لباد گذاشت،پهلو شکسته دخترت
آه
میگفت بااشک و سوزو آه و گریه
چیزی نمونده دیگه از رقیه
کشته من رو زجره بنی امیه
وای(امون2)از دله بی بی زینب
- پنج شنبه
- 12
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 23:0
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
الیاس محمدشاهی
ارسال دیدگاه