زجر بی حیا
دست بکش از سرم
بیا ببین که سوخته موی سرم
گل سری نمونده روی سرم
زجر بی حیا
پس بده معجرم
چیزی نمونده بکشم رو سرم
نامحرما ریختن دورو ورم
بدم میاد از هر چیری که سرم میاد
بابام بیاد میگم که من رو زدن زیاد
آب جوشو ریخت رو سرم چشام ندید
موهای من بازیچه ی زجر پلید
تو مجلس شوم یزید خوردم زمین
چادر به پام گیر کرد بابا خوردم زمین
موی سرم رو کشیدن منو زدن
بازیم ندادن بچه ها منو زدن
....................................
عمو کجایی
منو آزردن گوشواره بردن
گهواره ی اصغر ربابو بردن
جلوی عمه زینب شراب میخوردم
بدم میاد که خولی با سر بابام میاد
بدم میاد ازین سنگ ها که روی سرم میاد
رده طناب رو دست من تاول زده
یکی با شلاق و یکی لگد زده
تو کوچه پسکوچه منو میکشیدن
خولی سنان حرمله زجر میخندیدن
به عمه حرف بد زدن واحسنا
سیلی با پشت دست زدن واحسنا
http://Telegram.me/javadmohamadi315
- چهارشنبه
- 25
- فروردین
- 1400
- ساعت
- 19:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی جواد محمدی
ارسال دیدگاه