نگاه خیس قلم روی دفترم افتاد
كنار حجره امامی رئوف جان می داد
تمام حجره پر از التهاب بود و سكوت
نوای تشنۀ آب آب بود و سكوت
جواد از سوی باب الجواد می آید
و مادری شده محزون كنار او شاید
نَفَس نَفَس زده در كوچه های بارانی
و همنوا شده با نالۀ خراسانی
خدا نكرده اگر ناگهان زمین می خورد
تمام كوچه پر از گرد وخاكِ طوفانی
نگاه و صورت او سرخ، من نمی دانم
كه جام زهر، و یا دست سنگی ثانی؟
عبا به روی سرش آسمانی از اندوه
و حجره محفل روضه مكانی از اندوه
چه قدر لحظۀ آخر گریزی از تب بود
به فكر مقتل و خَدُّ التریب و زینب بود
دوباره بی تب و تاب حضور دعبل شد
دوباره روضۀ گودال مَحرم دل شد
دلش به خاكِ كف حجره یادی از غم كرد
تمام صحن حسینیه را محرَّم كرد
رئوف عشق و محبت حدیث سلسله را
به نقل از خود جبریل، وقف عالم كرد
دلم نشسته به پای نماز بارانت
تمام شهر دلم را شبیه زمزم كرد
غروب چشم پُر ابرش، غروب عاشورا
حسین بر كفِ گودال خسته و تنها
به روی پیكر او جایِ تیر و سر نیزه
سلام قاری قرآن، سر تو بر نیزه!؟
شاعر : علی پور زمان
- سه شنبه
- 5
- دی
- 1391
- ساعت
- 18:19
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه