آمد بهار رحمت و کاری نکردم
بهر گناهم گریه و زاری نکردم
ماه خدا و توبه و غفران رسیده
بهر قیامت فکر یک باری نکردم
ای میزبان در ماه رحمت یا الهی
من جز بدی و تیرگی کاری نکردم
اقرار دارم این که در اعمال زشتم
نفس خودم را من نگهداری نکردم
صدها هزاران بار بخشیدی تو ما را
هرگز ولی من آبروداری نکردم
تو دم به دم غفار و ستار العیوبی
من جز خطا و فعل بد کاری نکردم
تو خرج من کردی تمام نعمتت را
من خرج تو حتی به دیناری نکردم
پوشیده ای جرم مرا اما به جایش
از عیب مردم هیچ ستاری نکردم
می گویم و می سوزم و می سازم امشب
آمد بهار رحمت و کاری نکردم
شاعر:حبیب باقرزاده
- چهارشنبه
- 6
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه