ياد مهدي چه كنم صبر به صحرا فكنم
واندرين كار دل خويش به دريا فكنم
ديده دريا كنم از خون جگر در شوقش
راز سربسته خود را به خدا وافكنم
مايه خوشدلي آنجاست كه دلداري هست
مي كنم سعي كه خود را مگر آنجا فكنم
فلك از تير غمت بر جگرم زد من هم
عقده در بند كمر تركش جوزا فكنم
شور و غوغا و فغان در ملكوت اندازم
غلغل ولوله در گنبد مينا فكنم
از دل تنگ گنه كار بر آرم آهي
كآتش اندر گنه آدم و حوا فكنم
به دعا دست برآورده ز آه سحري
بهر تاثير دعا تير به هرجا فكنم
گفتگو را بهل اي فيض بيا تا خود را
بهر تفتيش درين عرصه غبرا فكنم
چون توان برد به سر در طلب وصل تو عمر
من چرا عشرت امروز به فردا فكنم
- شنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 3:18
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
فیض کاشانی
ارسال دیدگاه