بینِ محرابِ دعا..بابا پرت خونین شده
در میانِ سجده بودی که سرت خونین شده
تا ندای جبرئیل آمد زمین خوردم ز خوف
یک نظر کن دیدگانِ دخترت خونین شده
بعدِ عمری خونِ دل خوردن چه آمد بر سرت؟
زخمی زینب!! ببین که بسترت خونین شده
کاش می مُردم نمی دیدم چنین احوالِ تو
ای پرستوی خدایی.. شهپرت خونین شده
خون گرفته پلک هایت را عزیزِ مصطفا
ای بقربانِ دو چشمانِ ترت خونین شده
این شکافِ سر مرا تا شهرِ پیغمبر رساند
من خودم دیدم چگونه همسرت خونین شده
روضه ای شد در کنارِ بسترت برپا پدر..
چشمهای بچه هایت در برت خونین شده
- شنبه
- 11
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 20:43
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه