• شنبه 3 آذر 03


مناجات باخدا، مدح امیرالمؤمنین(ع) -(بازکن آغوش خودرا سائل ات سر میرسد...)

7097
12

باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد
آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور، می رسد

آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین
ناله های هر شبم از پشت این در می رسد

چلّه چلّه خون دل خوردم که با قیمت شوم
مِی که جاافتاده شد،در جام ساغر می رسد

تا نَفَس باقی است..،نَفْس سرکشم را رام کن
رفته رفته عمر من دارد به آخر می رسد

در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده...
هر که به جایی رسید،از دیده‌ی تر می رسد

گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی نکن
ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد

از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید
کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد

زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالعَلی...
دلشکسته گیر می افتد،به دلبر می رسد

نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد
از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد

دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست
بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد

در سراشیبی قبرم،بعد تلقین خواندنم...
حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد

هرچه که غم بود،حیدر در وجودش جمع کرد...
بعدها ارث پدر یکجا به دختر می رسد
▪️
▪️
سر به چوب محمل خود زد..،در آن ساعت که دید
نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد

در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند
زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد

کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود...
کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد

  • چهارشنبه
  • 15
  • اردیبهشت
  • 1400
  • ساعت
  • 2:2
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران