باید چگونه عرضه کنم گریه هام را
این شوق گیر کرده ی بین صدام را
تکرار می کنم که سلام علی الرئوف
تا بشنوم دمی " و علیک السلام " را
اذن دخول را پدرم داد یاد من
تا که ادا کنم همه جا احترام را
با جبرئیل دست . خدا خوب آفرید:
این شعبه ی حقیقی بیت الحرام را
ما بین صحن های شما من مرددم
حالا بگو قدم بزنم من کدام را ؟
یک عمر می شود که فقط فکر می کنم
پرواز این ملائکه ی پشت بام را
مبهوت مانده ام وسط انقلاب صحن
وقتی که صحن انقلاب پر از ازدحام را -
طی می کنم قدم به قدم روی سنگ فرش
ادراک می کنم حرم ما ورام را
دور ضریح پنجره فولاد ُ بوی سیب
پر می کند ز کرب و بلا هر مشام را
دلتنگ می شوم همه پروانه هاش را
این خادمین محترم و با مرام را
ما ها شکسته آمده ایم این مسیر را
چون تو تمام می شمری نا تمام را !!!
مرغ خیال ! وقت زیارت در آن حرم
از قول من ببوس ضریح امام را !
میلم کشیده سمت غذا های حضرتی
شاید که قسمتم بشود اینکه ، شام را .....
شاعر: مجتبي كرمي
- چهارشنبه
- 6
- دی
- 1391
- ساعت
- 18:10
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه