• سه شنبه 15 آبان 03


گلشن‌ توحید را فصل‌ شهادت‌ می‌رسد

1289

‌ گلشن‌ توحید را فصل‌ شهادت‌ می‌رسد
لالۀ‌ آزاد مردی‌ را طراوت‌ می‌رسد
ای‌ عموی‌ مهربانم‌ بوی‌ بابا می‌دهی
‌ از تماشای‌ تو كامم‌ را حلاوت‌ می‌رسد
غم‌ مخور گر سائل‌ روی‌ تو شد شمشیرها
كودك‌ ایثار با دست‌ سخاوت‌ می‌رسد
سنگر امید را خالی‌ ز جانبازی‌ مبین‌
این‌ زمان‌ رزمنده‌ای‌ از نسل‌ غربت‌ می‌رسد
ای‌ طبیبی‌ كه‌ كنون‌ خود مبتلای‌ نیزه‌ای‌
غم‌ مخور مرهم‌ برای‌ زخم هایت‌ می‌رسد
ظلمت‌ از هر سو احاطه‌ كرده‌ نورت‌ را بگو
صبر كن‌ ای‌ تیرگی‌ آن‌ ماه‌ طلعت‌ می‌رسد
هر دم‌ از زخم‌ زبانی‌ می‌شود پاره‌ دلت‌
یا كه‌ از سر نیزه‌ بر جسمت‌ جراحت‌ می‌رسد
لاله‌های‌ سر زده‌ از خون‌ تو پامال‌ شد
 بر گل‌ رخسار تو دست‌ شرارت‌ می‌رسد
بعد دستانی‌ كه‌ شد در علقمه‌ از تن‌ جدا
 دست‌ تیر و نیزه‌ بر جسمت‌ چه‌ راحت‌ می‌رسد
می‌دهم‌ از دست‌ تاب‌ و سخت‌ بی‌ تابی‌ كنم‌
چون‌ به‌ تاب‌ گیسویت‌ دست‌ شقاوت‌ می‌رسد
نالۀ‌ وا غربت‌ اهل‌ حرم‌ را گوش‌ كن‌
 ارث‌ سیلی‌ بعد تو دیگر به‌ عترت‌ می‌رسد
طفلم‌ اما غیرت‌ محضم‌ مرا با خود ببر
 تا نبینم‌ بر حرم‌ دست‌ اسارت‌ می‌رسد
شاعر:سید محمد میرهاشمی

  • پنج شنبه
  • 7
  • دی
  • 1391
  • ساعت
  • 5:6
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران