بسم الله الرحمن الرحیم
أَسْتَغْفِرُاللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
اَسْتَغْفِرُ اللّه مِنْ جَمیعِ الذُّنُوبِ
اَسْتَغْفِرُ اللّه مِنْ كُلَّ ذَنْبٍ اذْنَبْتُهُ وَ كُلَّ خَطيئَةٍ اخْطَأْتُها
تو پادشاهی و من مستمند دربارم
مگر تو رحم کنی بر دو چشم خون بارم
مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست
هنوز نعره برآرم که دوستت دارم
*وَ اِن اَدخَلتَنی النّارَ اَعلمتُ اَنَّها اِنّی اُحِبُّک..*
ردایِ عفو، برازندۀ بزرگی توست
وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم
امیدِ من به خطاپوشی تو آنقدر است
که در شمار نیاید گناهِ بسیارم
تو را به فضلِ تو میخوانم و امیدم هست
اگر به قدرِ تمام جهان خطاکارم
*میخوام مناجات بخونم مولای من! میخوام باهات حرف بزنم .. اما دو جمله دارم مقدمه حالِ مناجاتم بشه ..*
همیشه آخر هر شعر روضه می خوانم
همیشه بر تنِ ابیات گریه می بارم
شکست قامتِ شاهی کنارِ علقمه گفت:
شکست قامتِ عباسِ من،علمدارم..
*ای دلا بسوزه برای اون آقایی که اومد بالای سر برادر .. صدا زد: "الانَ اِنکسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی.." کمرم شکست عباسم.. دلاورم .. سعی کرد این بدن رو جمع کنه نشد .. صدا زد:"یا اَخی! ماتُرید مِنّی .. "میخوای با من چه کنی؟
یه وقت من رو به خیمه ها نبری ..
مردم! خیلیا گرفتارن .. خیلیا مریض دارن .. خیلیا حاجت دارن.. براشون دعا کنیم .. به حق این باب الحوائج ..
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ..
علمدار نیامد ..
سقای حسین سید و سالار نیامد ..
علمدار نیامد ..
علمدار ما هم خیلی وقته نیامده ..
دلا برا حاج قاسم تنگ شده ..*
- چهارشنبه
- 22
- اردیبهشت
- 1400
- ساعت
- 20:59
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
سجاد سامانی
ارسال دیدگاه