ببار این مرتبه از آسمانِ کربلا ، باران
بیا با اشک های خویش بر پا کن عزا باران
ببین که زخم کرده آفتابِ تیز، لبها را
شده امید قلب مادری، یا مشک، یا باران
اگر که خواستی ماهیِ صحرا را کنی سیراب
نفهمد حرمله این را ! بیا پس بیصدا باران
بیا بادِ مخالف باش بر تیری که می آید
دمی هم با دعای خیمه ها شو هم نوا باران
چنان زد که زمین و آسمان هم دست و پا گم کرد
چنان فواره زد که رفت تا عرش خدا باران
دگر آب از سر طفلم گذشته، آب لازم نیست
پدر شرمنده شد، دیگر نیا باران، نیا باران
- شنبه
- 22
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 14:55
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
حامد آقایی
ارسال دیدگاه