بی کلید و با توکل هر که در زد باز شد
قفل ها تا بر زبان نام تو آمد باز شد
من شنیدم راه دارد دل به دل با این حساب
دل هوائی شد وَ راه رفت و آمد باز شد
دست شستم دیگر از هر هشت جنت با یقین
پای من از آن زمانی که به مشهد باز شد
مدتی میشد به هر در میزدم در بسته بود
با جوادت گفتم و درها مجدد باز شد
چشم پوشی کردم از هر حاجتی که داشتم
چشمم از وقتی که در اطراف مرقد باز شد
بر کف صحن ات زبانم را کشیدم یک سحر
بعد از آن رزقم در این میخانه بی حد باز شد
روز اول من کبوتر باز بودم در حرم
روز آخر این دل دیوانه گنبد باز شد
- دوشنبه
- 24
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محسن صرامی
ارسال دیدگاه