جایی که کوهِ خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد؟
نزدیک می شوم به توچیزی نمانده است
قلبم از اشتیاقِ زیارت ، بایستد
بانو سلام ، کاش زمان با همین سلام
در آستانه ی درِ ساعت ، بایستد
و گردش نگاهِ تو در بین زائران
رویِ من فتاده به لکنت، بایستد
تا فارغ از تمام جهان روحِ خسته ام
در محضرِ شما دوسه رکعت بایستد
بانو اجازه هست که بارِ گناهِ من
در کنجِ صحنِ این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیه عذاب
هم وزنِ با یک آ یه رحمت بایستد
باید قنوت حاجتِ بی انتهای ما
زیر رواق هایِ کرامت بایستد
شیعه به شوقِ مرقد زهرا به قم رسید
طالقت نداشت تا به قیامت بایستد
آن کس که جای فاطمه در قم نشسته است
در روزِ حشر هم به شفاعت بایستد
تو خواهر امام غریبی و این غزل
با بیت هاش در صفِ بیعت بایستد
من واژه واژه عِطر تو را پخش می کنم
حتی اگر نسیم زِ حرکت بایستد
این شعر مست تکیه زده بر ضریحِ تو
مستی که روی پاش به زحمت بایستد
شاعر: #هادی_جانفدا
چشمِ دلم به سمتِ حرم باز می شود
با یک سلام، صبحِ من آغاز می شود
َپَر می کشد دلم به هوای طوافِ تو
وقتی که لحظه ، لحظه ی پرواز می شود
قفلِ دلم شکسته کنارِ در حرم
از مرقدت دری به جنان باز می شود
فهمیده ام زِ حکمتِ ایوان آیینه
اینجا دلِ شکسته سبب ساز می شود
کو چشم روشنی که ببیند در این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز می شود؟
اعجاز توست اینکه دلم یا کریمِ توست
قلبِ تپنده ی حرمِ قم حریم توست
اینجا بهشتِ دختر موسی بن جعفر است
از نفحه ی شهود و تَجلّی معطر است
بر پا شده است مکتب قرآن و اهل بیت
دارُالعلومِ مریم آلِ پیمبر است
اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاکِ در حریم تو علامه پرور است
چشم امید عالم و عاشق به سوی توست
اینجا چقدر چشمه جوشان کوثر است
تنها پناه دلم صحن آیینه است
وقتی دلم از آهِ زمانه مُکدر است
هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است
صحن تو غرق بوی گل یاس می شود
اینجا حضور فاطمه احساس می شود
با آنکه هست هر دو جهان مالِ فاطمه
اینجا دمیده کوکبِ اقبال فاطمه
بی اختیار پایِ ضریحت رسیده است
هر زائری که آمده دنبال فاطمه
دارد تمام مرقدِ تو بوی آسمان
اینجاست سایه سار پر و بال فاطمه
فرمود آشیانه ی امنِ الهی است
صحن و سرای تو حرم آل فاطمه
خورشید آل فاطمه از راه می رسد
هر سال و ماه اگر که شود سال فاطمه
خاتون مُلک اَرض و سَما ، اِشفعی لنا
محبوبه ی حبیب خدا، اِشفعی لنا
آرامش و قرار دل ثامنُ الحُجَج
ای زینب امام رضا ، اِشفعی لنا
عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیا ، اشفعی لنا
در هر سحر به سوی ضریح اجابتت
می آورم دو دست دعا، اشفعی لنا
روی سیاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا ، اِشفعی لنا
مهر و ولایتت شده حبلُ المَتین ما
در صبحگاه روز جزا ، اِشفعی لنا
یومُ الحساب تو همه امید شیعه ای
تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه ای
- سه شنبه
- 25
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:45
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
هادی جانفدا
ارسال دیدگاه