دریغا کربلا از دست ما رفت
به غفلت لحظه های با صفا رفت
دو روزی را اگر بودیم مهمان
هزار افسوس این دل نا بجا رفت
گهی در خواب و گه در فکر بازار
دمِ بهتر زگوهر کم بها رفت
شب آخر رسید از روز دیدار
نشد درمانِ درد امّا دوا رفت
پس از عمری که شد دیدار قسمت
نفهمیدیم این فرصت کجا رفت
کجا برگردم اکنون دست خالی
چرا تیر اجابت درخطا رفت
حسین جان ای تو سلطان دل ما
که از پیشت فقیری بی نوا رفت
هزاران جان ما قربانی تو
نگو که دستخالی این گدا رفت
بجان مادرت زهرای اطهر
قبولم کن که عمرم در فنا رفت
بزودی دعوتم کن بار دیگر
بفهمم تا خطایم با عطا رفت
ولایی را عنایت کن مقامی
که فرمایی غلام از پیش ما رفت
- دوشنبه
- 31
- خرداد
- 1400
- ساعت
- 17:31
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
سید ناصر ولائی زنجانی
ارسال دیدگاه