بیت اول، به کوچه ها دستی، پخش می کرد نان گندم را
کیسه ای روی دوش خسته ی او، فتح میکرد قلب مردم را
بیت دوم، گُلی که در تشتی، جگرش تکّه تکّه شد، پاشید
آسمانِ حضور خود را ریخت، تا که نوشید زهرِ کژدم را
بیت سوم، دو چشم عاشورا، روی دشتی پر از تن خورشید
آب می سوخت در نگاه فرات، مثل آتش که سوخت هیزم را
بیت چارم ز خیمه ها می دید، دست و سر را که خاک می بوسید
اسب عبّاس را که بی تن پوش، می زد از درد، بر زمین سُم را
بیت پنجم که در شبانه ی جهل، می نشانَد چراغ دانش را
ذهن شب را به آسمان می بُرد، به زمین می کشید انجم را
ششمین بیت دفتر هستی، شیعه را در صداقتی روشن
روی لب های علم حل می کرد، سختی جدول تبسّم را
بیت هفتم به پشت میله ی حبس، کاظم غیظ های موسایی
از مدینه بهار ایمان کرد، سینه ی توس را، دل قم را
بیت هشتم، نه، قبله ی هفتم، بیتی از چلچراغ و آیینه
می توان باز کرد بر خورشید، در حریم تو بیت هشتم را
شاعر: غلامرضا شکوهی
- یکشنبه
- 10
- دی
- 1391
- ساعت
- 0:1
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه