مادرم بی رخ تو خانه ی ما تاریک است
چونکه از نور تو این خانه منوّر می شد
گلشن عمر ندارد دگر عطر و بویی
آخر این باغ ز عطر تو معطّر می شد
دل ما روشنی رحمت رحمان می یافت
تا به لوح دلم عکس تو مصوّر می شد
ذکر مادر به روان لطف و صفا می آورد
بیشتر هر چه به لب ورد مکرّر می شد
گر لسانم به خطای شفوی می آلود
زود با نام تو آن عضو مطهّر می شد
کاش من بودم و تو بودی و عشق ازلی
هر دو را تا که جهان هست معمّر می شد
کاش دیوان " صفا " از دم اُمّ النجبا
بهتر از مشک و خوشبوتر از عنبر می شد
- یکشنبه
- 3
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 22:33
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج ناصر تبسمی اردبیلی
ارسال دیدگاه