تا گفتم آنها را پسر عمِ حسینم
سنگی به استقبال دندان هایم آمد
مدح امیرالمؤمنین کردم به ناگاه
مشت بدی دنبال دندان هایم آمد
وقتی دهانم خورد شد با مشت کینه
خون در پی احوال دندان هایم آمد
لبهای پاره سهم من از عاشقی شد
خونابه از گودال دندان هایم آمد
بر شانه ی دارِ بلا سر می گذارم
شد اشهدم یا رب حسین را دوست دارم...
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:29
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه