با وداعِ خویش زینب را مکّدر می کنی
با غم و اندوه ..جانم را مسّخر می کنی
اندکی آهسته تر ..ای مهربان تر از همه
با همین تعجیل..دق کردن را میّسر می کنی
پیرهن کهنه.. به تن کردی بیادِ مادرم..
با چنین کاری دلم را مثلِ محشر می کنی
راه را بسته رقیّه ..پس در آغوشش بگیر
با نوازش های آخر..نازِ دختر می کنی
اندکی آهسته تر.. تا که ببوسم از گلو..
حنجرت آماده بهرِ تیغِ خنجر می کنی
الوداع..ای بهترین همراهِ خواهر در جهان
فکر بر تنهایی غمدیده خواهر می کنی؟
رفتنت..پشتِ مرا خم کرد ای خونِ خدا
با وداعِ خویش زینب را مکّدر می کنی
- پنج شنبه
- 14
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 12:40
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
محسن راحت حق
ارسال دیدگاه