رحمی کن اهل کینه زین طفل جان ندارد
میخواهد آب بگوید اما توان ندارد
در گاهواره میزد هی دست و پا دیشب
جانش به لب رسیده وقت و زمان ندارد
این طفل شیرخوارم مانند غنچه باشد
طاقت دگر به والله تیر و سنان ندارد
در علقمه ابوالفضل بی دست زمین فتاده
آبی ز مشگ برای تشنه لبان ندارد
تیری که خورد به عباس بر طفل من خورد،وای
پرپر کند گلم ، را چون شک بر آن ندارد
مولا اگر " خدایی " قلب به درد آورد
عفو کن چرا که چون وی در دل توان ندارد
- جمعه
- 15
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 19:47
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حسین خدایی زنجانی
ارسال دیدگاه