• پنج شنبه 1 آذر 03


با خودش دارد امیرِ مهربان این کاروان

1591

با خودش دارد امیرِ مهربان این کاروان
زیر پا حس می‌کند هفت آسمان این کاروان

با حرارت دورشان گرم طواف است آفتاب
از پرِ جبریل دارد سایه بان این کاروان

میرود منزل به منزل مادرانه پشتِ سر
میخورد با دست زهرا(س) آب و نان این کاروان

خسته شد هرگاه، فوراً با نگاهی بر حسین(ع)
بیشتر از پیش می‌گیرد توان این کاروان

از حبیب بن مظاهر تا به طفل شیرخوار
دلبری کرده ست با پیر و جوان این کاروان

با صدای شبه پیغمبر مهیّا میشود
در صفوف عاشقی با هر اذان این کاروان

از امامش یک قدم هرگز نمی افتد جلو
از علمدارِ وفا دارد نشان این کاروان

هست لبخندِ رقیه(س) التیام خستگی
با خودش آورده یک آرام ِ جان این کاروان

چیست تقدیرش؟چه ها خواهد شد و با زینب‌(س) است
غرقِ در دلشوره های بیکران این کاروان

عده ای سرهایشان بر نیزه خواهد رفت و بعد...
خیمه ها می‌سوزد و بر سر زنان این کاروان

میرود ده روز دیگر دست-بسته، داغدار...
تا به شهر شام با شمر(لع) و سنان(لع) این کاروان!

  • سه شنبه
  • 19
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 14:8
  • نوشته شده توسط
  • مرضیه عاطفی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران