• دوشنبه 3 دی 03


غزل شهادت حضرت عبدالله بن الحسن(ع)_شب پنجم محرم -( بس كه بر پایِ دلم حوصله زنجیر شده)

370


بس كه بر پایِ دلم حوصله زنجیر شده
طفلی از هولِ غمِ بی‌كسی‌ات پیر شده

نیزه بر پهلویِ تو نیّتِ قد قامت كرد
ای وضویِ تو ز خون لحظۀ تكبیر شده

دیدم از خیمه به صورت به زمین افتادی
كار از كار گذشته، نكند دیر شده؟

نكند باز عمو دست به خیرات زدی؟
همۀ دشت به سویِ تو سرازیر شده

آب كردی جگرم، آب مگر خواسته‌ای
كه سر و كارِ تو با این همه شمشیر شده

این همه فاصله مابینِ نفسهات ز چیست؟
پنجۀ كیست كه با مویِ تو درگیر شده؟

آمدم رو به سراشیبیِ گودال، مرو
دو قدم مانده، تحمل كن و از حال مرو

آمدم زخم كسی بر بدنت نگذارد
لشكری دست به تركیبِ تنت نگذارد

زینتِ دوشِ نبی ، سینۀ تو پا نخورد
زنده تا هست یتیمِ حسنت، نگذارد

یوسفِ عمّه، به جانِ تو قسم هیچ كسی
دست حتی به پَرِ پیرهنت نگذارد

پسرت بودم، از این پس سپرت خواهم شد
شمر تا چكمه به رویِ دهنت نگذارد

گرچه این تیغ به قصدِ سرِ تو می آید
بازویِ كوچكِ این سینه زنت نگذارد

دستِ من شكر خدا را، كه به كار آمده است
استخوان تا شده، با پوست كنار آمده است

  • یکشنبه
  • 24
  • مرداد
  • 1400
  • ساعت
  • 10:20
  • نوشته شده توسط
  • محدثه محمدی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران