از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
سوی دشمن عصمت کبرا هراسان آمده
پا برهنه وا اخا گویان بمیدان آمده
زینب بی خانمان با چشم گریان آمده
از برای دیدن شاه شهیدان آمده
دید در دریای خونین دست و پا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
امر بر آن دختر زهرا چنین دشوار شد
در میان معرکه بی یار و بی غمخوار شد
چاره ی دیگر ندیده عاقبت ناچار شد
ملتجی بر ابن سعد کافر غدّار شد
دید در دریای خونین دست و پا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
دستها بر سر بزد با ناله و فریاد و آه
گفت زینب ای عمرسعد لعین و رو سیاه
میکشند این قوم حسینم را تو مینمایی نگاه
یک مسلمان نیست آیا در میان این سپاه
دید در دریای خونین دست و پا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
صوت زینب را شنیده چشم خونین کرد وا
بر تکلّم آمده گفتا غریب کربلا
تو مکن اینجا توقف رو بخیمه خواهرا
از برای قتل من میاید آن شمردغا
دید در دریای خونین دست و پا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
منتظر برگشت آن غمخواره برسوی خیام
جمع میکرد آل طاها را بیک خیمه تمام
شد بلند آواز تکبیر صدای اهل شام
بانگ زد از آسمان روح الامین قتل الامام
دید در دریای خونین دست و پا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
«غمگینا» زین محنت غم جمله ذرّات جهان
ضجه و ناله کنان بوده همه قدوسیان
فاطمه بر سر بزد آمد بفریاد و فغان
گفت یا جدا ببین آیا چه کرده است امتان
دید در دریای خونین دست و پا میزد حسین
دست و پا میزد حسین زینب صدا میزد حسین
- جمعه
- 29
- مرداد
- 1400
- ساعت
- 22:49
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه