«اشبهُالنّاس» رسول عالمین
زادهی لیلا، علیّ بن الحسین
از حرم آمد به صد جوش و خروش
با ادب در نزد پیر میفروش
لعل لب خشکیده، دل در پیچ و تاب
تیغ بر کف، پا مهیّای رکاب
گفت: ای بابا! می نابم بده
از سبوی آبرو، آبم بده
آمدم تا مست و بیهوشم کنی
از می کوثر، قدحنوشم کنی
این بگفت و رخصت از بابا گرفت
همچو حیدر، راه بر اعدا گرفت
ناگهان افتاد از روی فرس
گفت: ای بابا! به فریادم برس
تا صدای اکبر خود را شنید
شد شتابان تا سر جسمش رسید
اکبرش را دید، پرپر گشته است
فرق او چون فرق حیدر گشته است
گفت: بابا! دیدهی خود باز کن
با پدر یک دم سخن، آغاز کن
آن که فرق نازنینت را شکست
رشتهی عمر مرا از هم گسست
- یکشنبه
- 7
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 14:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه