با این که کرده ای تو پر از اشک و زاریم
معلوم شد هنوز مرا دوست داریم
سلطانی و غلام فراموش کی کنی؟
خود می کنی به بند و خودت نیز یاریم
ما صبرمان کم است و شما حلمتان زیاد
آقا ببخش بی ادبی ها و زاریم
جبران نمی شود که کنم لطف حضرتت
بنما قبول شاعری و روضه داریم
چون مادری که کودک خود را کند تمیز
با زور توبه ام دهی از زشت کاریم
تو حج اغنیایی و عرش فقیرها
امشب تویی و دست دراز اسیرها
امشب فضا پر است ز غوغای یاسمن
نور است و رازقی و گل سرخ و نسترن
رقص جنون بید و نوای هزارها
حاکی ست از دمیدن نو غنچه در چمن
آن عنچه ای که زینت بستان عالم است
خوش بو شده ز گیسوی او نافه ی ختن
شهر مدینه سبز شده از تلالو اش
عالم دچار حیرت از این ماه انجمن
این طفل غرق ذکر و پدر در کنار او
مشغول بوسه چیدن از آن لب و دهن
روح القدس به عالم و آدم خبر دهد
آمد امام عاطفه سلطان ابالحسن
ذکری به کار سازی یا هو ندیده ام
دلدار هم چو ضامن آهو ندیده ام
شام ولادت تو شد آقا مبارک است
جشن تولد تو به زهرا مبارک است
امشب که وقت شادی موسی بن جعفر است
بر خاندان عصمت کبری مبارک است
من نایب الزیاره ی معصومه ی توام
از خواهرت به سوی تو مولا مبارک است
نجمه برای فاطمه خورشید زاده است
بر گل عروس حضرت زهرا مبارک است
چیزی نبود قابلتان پیشکش کنم
من آس و پاس آمدم این جا مبارک است
اما نه، توشه ام پر از احساس و حاجت است
دریاب دست خالی ما را مبارک است
امشب به یمن مقدم پاک تو یا رضا
دوزخ خموش گشته و دنیا مبارک است
امشب برای عرض ارادت به محضرت
لعنت کنم به قاتل ملعون مادرت
امشب دلم هوای حرم کرده یا رضا
میل حریم پاک کرم کرده یا رضا
حاجت اگر رواست خدا لعنتش کند
هر کس به مادر تو ستم کرده یا رضا
راهم بده میان حرم ای غریب طوس
آقا به حق دست ورم کرده یا رضا
بنگر که دوری از حرمت ای پناه جان
خاکستر بلا به سرم کرده یا رضا
تنها دل عطوف و کریم تو مهربان
فکری به حال در به درم کرده یا رضا
خواهم که پر زنم چه کنم این معاصیم
زنجیر دور بال و پرم کرده یا رضا
قلب تو از محبت زهرا گداخته
هر کس تو را شناخت خدا را شناخته
شاعر : مجید خضرایی
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 13:49
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه