ای جلوهء جلال مبین در جبینِ تو
دست خدا برون زده از آستینِ تو
ای هفتمین امام که هفت آسمان حق
هفتاد بار گشته به گرد زمین تو
تو خرمنِ جمال و جلالیّ و آفتاب
با آن سَخاش، خُردترین خوشهچین تو
وی شب گرفته آینه ها از ستارگان
در پیش روی شعشعهی راستین تو
ای کاظمی که غیظ و غضب هر دری که زد
پیدا نکرد راه به حصنِ حصین تو
نشنیده از زبانِ تو نفرین و ناسزا
هرچند بسته خصم، کمرها به کین تو
ای مژدهی بهشت رسانده به شیعیان
حق با حدیثِ "عاقبه المتقین" تو
زندان، نمازگاهِ تو بود و سپرده گوش
افلاکیان به صوتِ دعای حزین تو
لرزاند سنگ سنگ ستون های عرش را
ظلمی که بر تو رفت ز خصم لعین تو
ای هفتمین امام همام، ای جهان و جان
جمع آمده تمام به زیر نگین تو
رنگین کمانِ شعرِ من اینک زده است پُل
در پیشگاهِ کوکبهی راستین تو
- دوشنبه
- 8
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 23:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مرحوم حسین منزوی
ارسال دیدگاه