خواندیم شرح حال بزرگان روزگار
چون او جهان بیاد ندارد بزرگوار
بودی حسین شمع حقیقت نما بحق
پروانه وار گرد وی احرار نامدار
مرگ آنچنان حقیر به نزدیک هر یکی
کز دیر جان سپردن خود بود دلفکار
مردانه پشت پا زده بر مرگ از ازل
بر سر نهاده تا به ابد تاج افتخار
جان عزیز کرده سپر پیش تیغ کین
وز خون پاکشان شده صحرا چو لا له زار
فریاد از آن زمان که بپایان رسید جنگ
گفتی مگر قیامت عظما شد آشکار
اهل حرم به گریه روان سوی قتلگاه
افتاده نخل قد شهیدان به هر کنار
این پیکر مقدس فرزند فاطمه است
ای خاک گرم کرببلا حرمتش بدار
چون قرص ماه بر سر نی شد سر حسین
ای آفتاب سر زِ خجالت برون میار
چون شب فراز آمد و تابید مه بر او
زنهار ساربان نکند زین طرف گذار
ترسم که ناله زهرا شود بلند
زین ماجرا مگو دگر ای طبع زینهار
مظلومتر زِ شاه شهیدان جهان نیافت
خواندیم شرح حال بز گان روزگار
بر پاست تا بروز قیامت عزای او
زانرو که گشته است خدا خونبهای او
- سه شنبه
- 9
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 11:28
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه