نه تنها زخم ها بی التیام است
حدیث غربت او نا تمام است
میان قتلگاه افتاده اما
نگاه آخرش سوی خیام است
دل من داغدار رفتن تو
به روی خاک این صحرا تن تو
تمام گرگ ها در قتلگاه و ...
چه دعوایی سر پیراهن تو ...
اسير غربتي جانكاه، زینب
دلش بی تاب شد ناگاه، زینب
صدایی می رسد از بین گودال
إلَیَّ ، یا اُخَیَّ ، آه زینب
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 14:25
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه