آفتابی که چنین چهرهء تابان دارد
صد چو مَه عاشق سرگشته و حیران دارد
پرچم سلطنت عشق بر افراشت شهی
کز شرف خاک درش فخر به کیهان دارد
آمد آن موکب مسعود که در عرصهء عشق
شهسواری است که دلداده فراوان دارد
آفتابی زِ سرا پردهء عصمت بِدمید
که مه از شرم رُخش سر به گریبان دارد
عاشقان را دهد از جلوهء معشوق نوید
زین تبسّم که به لب، آن گل خندان دارد
مرد میدان شجاعت بود آن شیر دلی
که نه اندیشه زِ شمشیر و ز پیکان دارد
سوی جانان برد آن سوخته جان ره که زِ شوق
سر نهد بر کف و تقدیم به جانان دارد
عیدِ میلاد همایون حسین بن علی است
آنکه بر چهره دو صد آیت یزدان دارد
شمع تابندهء حق اوست، که مشکوةِ وجود
جلوه از تابش آن شمع فروزان دارد
پی فرمان مُطاعش فَلک حلقه به گوش
حکم بر دیده نهد گوش به فرمان دارد
جبهه سایند ملائک به دربار، گهی
که چو جبریل امین حاجب و دربان دارد
مادر دهر نزاده است که با دشمن و دوست
راد مردی که نشان از شه مردان دارد
چشمهء رحمتِ حق اوست که با دشمن و دوست
کرم و لدف و جوانمردی و احسان دارد
هر که در سایهء آن رحمت حق رخت کشید
کی دگر آرزوی گلشن رضوان دارد
خسرو کون و مکان اوست که بر سر ز ازل
تاج فرماندهی عالَم امکان دارد
قصّهء عشق و فداکاری و جانبازی اوست
داستانی که نه آغاز نه پایان دارد
بشکفد با رخ خندان چو گل از فیضِ دمش
هر که در ماتم او دیدهء گریان دارد
روی هفتاد و دو ملّت زِ ازل تا ابد است
سوی آن کعبه، که هفتاد و دو قربان دارد
گر چه در خامه دُر اوصاف رخش سُفت ولی
جلوه کی ران ملخ نزد سلیمان دارد
خسروا چهره مپوشان ز گدایان که (رسا)
نکشد دست زِ دامان تو تا جان دارد
- سه شنبه
- 9
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 18:1
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
دکتر قاسم رسا
ارسال دیدگاه