• سه شنبه 15 آبان 03


حضرت امام زمان(عج) -(انتظاران که بود منتظر دیدارش)

451
2

انتظاران که بُود منتظر دیدارش
وصل چون نیست، قناعت شده بر آثارش
کی فِتَد بر دل ما، پرتوی از رُخسارش

فکر بلبل همه آنست شود گل یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

آن نه عذر است که بی واهمه وامق بکشد
آن نه معشوق بُوَد، عاشق صادق بکشد
آن نه مُفتی است که افکار خلایق بکشد

دل ربائی همه آن نیست که عاشق بکشد
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش

این مُسلّم که صدف مینشود هر دل لعل
خونِ دل وحشتِ صیّاد کند در دل لعل
هیچ کافی نتواند که کند زر دلِ لعل

جای آنست که خون موج زند بر دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش

صبح آورد صبا نکهتی از عرش فرود
شاخها سر بنهادند چو گل ها به سجود
آفرینش همگی نغمهء توحید سرود

بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

هر قدم در رهِ عشق است خطا و خطری
مرغِ زیرک به هوایش نزند بال و پری
عاقل آن نیست که بی خِضر کند رَهسپری

ای که از کوچهء معشوقهء ما می گذری
با خبر باش که سر میشکند دیوارش

آن دلارام که پیوسته دلم در رَهِ اوست
یوسفی هست دلِ اَهل جَهان در چَهِ اوست
اوست مستور، ولی اهلِ ولا آگهِ اوست

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

گر بیاید، کند از بندِ غم آزاد ای دل
خسته دل ها شود از مقدمِ او شاد ای دل
هر چه ویرانه ببینی، کُند آباد ای دل

صحبتِ عافیت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش

بی پناهان همه یابند از او اَمن و پناه
در جهان بر همهء ظلم و ستم بَندد راه
دلِ ویران شده معمور نماید به نگاه

صوفی سر خوش از این است که کَج کرده کلاه
به دو جام دگر آشفته بود دستارش

آهِ مظلوم که از غم، به فلک بر شده بود
دامنِ اهل دل از اشکِ بصر تر شده بود 
ظلم با عدل در این مُلک برابر شده بود

دل (حافظ) که به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرورد وصال است مجو آزارش

ای همای حرم عرشِ الهی، مهدی
راًفتی بر منِ وامانده به راهی، مهدی
گر دلم را بنوازی به نگاهی، مهدی

بر رُخم جلوه کند طلعتِ ماهی، مهدی
روزِ روشن، شب (خوندل) شود از انوارش

تضمین از غزل حافظ

  • چهارشنبه
  • 10
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 14:22
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران