كريم هستي و عالم اسير احسانت
وَ دستِ شيعه دخيلِ ضريحِ دامانت
تو سفره گستري و سفره ي تو تا شد پهن
تمامِ اهلِ مدينه شدند مهمانت
كريمِ آلِ محمّد اميدِ من اين است :
مرا حساب كني جزوِ دوستدارانت
خمارِ باده شدم ، ساقيا بده جامي
كوير هستم و در انتظارِ بارانت
كبوترِ توأم و آب و دانه مي خواهم
كبوترِ توأم و چشمِ من به دستانت
به قدرِ گفتن يك آه ... روضه مي خوانم
تمامِ روضه ام اين است : آه ، يارانت ... !؟
تمامِ مرثيه ها را مرور كردم و باز
نشسته ام بنويسم : شدم پريشانت
حرم نداري و اين داغ مي كُشد من را
بگو كه گنبدتان كو ؟ كجاست ايوانت ؟
به روي دوشِ حسينت ، كنارِ قبرِ رسول
به پيشِ چشمِ تماميِ سوگوارانت ـ
ـ به جاي گُل كه بريزند روي تابوتت
چرا ؟ براي چه كردند تيربارانت؟
اگر تو در به رويم وا نمي كني آقا
كجا پناه بگيرد گداي حيرانت ؟
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:54
- نوشته شده توسط
- عفاف
ارسال دیدگاه