ترا شانی است بالاتر که در اذهان نمی گنجد
شکوه نام والایت بصد دیوان نمی گنجد
گدای بارگاه تو سلیمان می شود روزی
که بحر جود تو در عالم امکان نمی گنجد
اشاراتی است از رزم تو جنگ خندق و خیبر
وگرنه رزم تو در قالب میدان نمی گنجد
شرار عشق تو در دل چنان پیچیده ،چون اسپند
ز شوق وصل تو در مجمر تن، جان نمی گنجد
میی پیموده اند از جام جانبخش ولای تو
که غیر از ذکر تو در حلقه مستان نمی گنجد
ترا هرگز کلامی جز کلام حق نشد صادر
که جز اوصاف حق در مصحف خوبان نمی گنجد
چه در تدفین آن یار رسول الله فرمودی ؟
که از شادی بقبر خود تن سلمان نمی گنجد
ترا نشناختند آنسان که در شان تو می باید
عجب نبود که اندر کوزه ای عمان نمی گنجد
زمان هم با گذشت خود نخواهد برد پی آری
براو که وسعتش هرگز در این دوران نمی گنجد
به گنج شایگان هرچند شعرم شد امین اما
به دل جز گوهر حب شه مردان نمی گنجد
- پنج شنبه
- 11
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 14:42
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
علی شهودی
ارسال دیدگاه