ماهِ من! يک شب خيال انگيز، خواب ديدم ستارهات شدهام
خواب ديدم کبوتري مُحرِم در طواف منارهات شدهام
خواب دیدم ولی تو بیداری، کردهای با کلاغِ خود کاری،
که در این روزهای پاییزی، جذب تور بهارهات شدهام
موج در موج، آبیِ آبی، تو چه دریای مهربانی و من
قایق دلشکستهای که شبی میهمان کنارهات شدهام
از درِ پشت سر ميآيم تا بيش از اينها خجالتم ندهد
اين لباس سياه، حالا که زائر بيقوارهات شدهام
گوشهی «صحن قدس» قرآن را باز کردم به یاد چشمانت
باز «والشمس» آمد و گرم از تابش استخارهات شدهام
چقَدَر حرف پشت بغضم بود، تا رسيدم به «صحن آزادي»
حرفهايم دوباره يادم رفت، بس که غرق نظارهات شدهام
هشت يعني دو دست از هم باز، فلشی رو به وسعت پرواز
هشت يک قله مهرباني و من، عاشقِ اين شمارهات شدهام
چون غباری در آستانه نور، گرم گِرد ضریح می چرخم
جذبهای از مدار مهر تو است، که چنین ماهوارهات شدهام
دست در دستهاي «گوهرشاد»، ميزنم چرخ هر چه بادا باد
پيش روي تو در سماعي شاد، مست ضرب نقارهات شدهام
اي رسولي که گفتهاي در توس، پسري، پارهي تني دارم
پس کجايي ببيني؟ اي آقا ! عاشق ماهپارهات شدهام
اولی آخری ندارد که، کوششی جوششی ندارد که
صلهی من همین لیاقت که شاعر جشنوارهات شدهام
- سه شنبه
- 12
- دی
- 1391
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه