آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بیخار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبک خیزی کاهم بده
تا که زِ عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جانسوز به آهم بده
لشکر شیطان به کمین مَنَند
بیکسم ای شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده
آن چه صلاح است برای (حسان)
از تو اگر هم که نخواهم بده
- یکشنبه
- 14
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 12:39
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حبیب الله چایچیان
ارسال دیدگاه