در قتلگهه رسید چو پای سکینه گفت
اینجا کشید نعشِ پدر جان ببر مرا
در پیش روی قبرِ حسین گفت عابدین
اینجا زدند کعبِ نِی از کین بسر مرا
زینب بمقتل. آمد و فرمود این زمین
عباس گشته کشته و خون شد جگر مرا
لیلا رسید چون بدرِ خیمه گفتِ بود
اینجا به کشتهُ علی اکبر نظر مرا
آمد رباب گوشهُ میدان که اصغرم
ایجا سپرد جان و بجان زد شرر مرا
کلثوم گفت در لبِ شَط اندر این زمین
شد خاک غم زِ قتلِ برادر بسر مرا
در حربگه چو مادرِ قاسم رسید گفت
ایجا نمود جورِ فلک بی پسر مرا
در حجله گه عروس چو آمد بچرخ گفت
اینجا نمود معجرِ نیلی به سر مرا
(جودی) رسید چون به کنارِ فرات گفت
اینجا فَرات میرود از چشمِ تَر مرا
- یکشنبه
- 28
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 15:11
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
جودی خراسانی
ارسال دیدگاه