زِ روی عینِ عنایت خدای بنده نواز
به روی خلقِ جهان کرد بابِ رَحمت باز
زمانِ هجر گذشت و دلم از آن شاد است
که وصلِ یار مرا گشته هم دَم و دَم ساز
چو مرغِ حقّ نکنم سر بزیرِ پَر که مرا
نموده طائرِ شادی ببامِ دِل پرواز
به رفتم از خود و از هر چه بی نیاز شدم
یگانه دلبرِ من چون زِ ره رسیده به ناز
به بین که جلوه گر آمد در این همایون عید
هر آنچه بود خدا را درونِ پردهء راز
به روزِ نیمه شعبان مَهی طلوع نمود
که هست اَبروی او قبله گاهِ اَهلِ نماز
ولیّ عصر و زمان، حُجّتِ خدا مَهدی
که در مقام و جلالت نباشدش اَنباز
اِمامِ ذرّه نواز آن سپهرِ عدل و وِداد
که هست روی محبّان بسوی او به نیاز
گُمان مدار به اوُجِ کمالِ او برسد
اگر چه توسنِ اندیشه هست در تک و تاز
به حکمِ ذاتِ خدا، حیّ معدلت گستر
زمانِ سلطنتِ عدلِ او شود آغاز
کند ظهور و دَمد روحِ عافیت در خلق
یگانه مظهرِ ایزد، به صد مسیح اِعجاز
همیشه تا که بُود شامِ تیره در پیِ روز
مُدام تا که پِگاه از اُفق شود آغاز
بُود همیشه مُحبّش قرینِ بختِ جوان
شود هماره عَدویش دچارِ سوز و گداز
حقیقت یست مرا در سخن که پیدا نیست
به فکرِ مردمِ کوتاه بین و اَهلِ مجاز
مراست فخر که شعرم به یُمنِ دولت او
گرفته شیوهء نیکو بدین خجسته طراز
چه احتیاج بُود بر جلال و جاه جهان
زِ هر مقام مرا حبّ او بُود ممتاز
هر آنکه پای نهد در مسیرِ مدحَتِ او
به سرورانِ جهان نِی عجب کند گر ناز
مرا زِ درگه لطفت که مَنبعِ فیض است
زِ پایمردی خویش از سر کرم بنواز
بعید نیست زِ خیل سخنورانِ جهان
اگر به مدحِ تو شد (اشتری) بلند آواز
- دوشنبه
- 29
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 16:55
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
ارسال دیدگاه