• سه شنبه 4 دی 03


حضرت معصومه(س) -(تو ای رواق منور ز پرتو اشراق)

347

تو ای رَواقِ منوّر زِ پرتوِ اشراق
که هست از تو فروغِ کرانۀ آفاق

تو ای نمای بهشتِ بَرین به صفحۀ خاک
که تافته است فروغت به جبهۀ نُه طاق

صفای آینه ات روشنای دیدۀ مهر
زِ تابِ قبّه ات افتاده مَه به چاهِ مَحاق

ارم به ظلّ اَمانت خزد زِ شرمِ حضور
به پیشِ قدرِ تو دارد اگر خیالِ سیاق

زِ آستان تو دور است کین و بَخل و حَسد
به سدّۀ تو مُلازم وفا و صدق و وفاق

غم و ملال بری از دلِ مُقیم دَرت
تو را به خلدِ بَرین است گوئیا میثاق

نسیمِ کوی تو پیکِ صفای خسته دلان
زُلالِ جوی تو بر آبِ زندگی مِصداق

ملازمِ سرِ کوی تو هر چه صاف ضَمیر
زِ آستانِ تو مَطرود هر که اهلِ شَقاق

زِ خوانِ جود و نوالت برد به قصدِ شَفا
نصیبه ای به صد ابرام قاسمِ الاَرزاق

مطافِ خلقِ جهان است از آن حریمِ درت
که آرمیده به خاکت حبیبۀ خَلّاق

به نامِ فاطمه معصومه نعت آن بانو
کز اوست اهلِ وِلا را عنایت و اِشفاق

از اوست کعبۀ آمالِ عاشقانِ وِلا
دیارِ قم به عیان و نهان علی اَلاطلاق

فروغِ دیدۀ هفتم اِمامِ کُون و مَکان
سرور سینۀ هشتم امیرِ عَرش وِثاق

طفیل درگهِ او نفسِ عفّت و عصمت
امینِ بارگهش عدل و دین به استحقاق

اِلا حمیده خصالی که خود سجیّۀ توست
کرم به اهلِ نیاز و به عاجزان ارفاق

تو مریمی که کتابِ کمال و فضلِ تو را
به چرخِ چارم عیساست کاتبِ اُوراق

چگونه مدحِ تو گویم که طبعِ من به مثل
بوَد چو قطره و قدرت چو یَم به استغراق

سحرگهان به هوای طوافِ کوی تو چرخ
نهد به توسنِ گیتی نورد خویش یَراق

به قامتِ تو برازنده حلّۀ عفّت
به بارگاهِ تو بگشوده مَکتبِ اَخلاق

ملازمِ تو حیا بالغدوّ و الآصال
مؤآنسِ تو وفا بالعشیّ و الاشراق

ملک به خاکِ درت در سجود با اخلاص
فَلک به چاکریت از مجرّه بسته نطاق

مقام و منزلتت آنچنان رفیع و مَنیع
که از حکایتِ آن عاجز است هر نطّاق

تو آن سُلالهُ پاکی زِ نسلِ مُصطفوی
که هست دفترِ وصف تو را فلک ورّاق

تو آن کریمه که مَحض کرم گرت خوانند
قسم به نفسِ کرامت که نیست خود اغراق

نسیم چون گذرد از حریمِ بارگهت
کنند اهلِ وِلا عطرِ خُلد استنشاق

تو ای مسافر سرِ منزلِ قبول افسوس
نشد نصیبِ تو جایی که بودیش مُشتاق

جهان ملول شد آنگه که خاطرت آشفت
زِ دردِ هجرِ برادر زِ دستبردِ فراق

به یادِ باب و برادر کنی به خطّۀ قم
گهی به طوس نظر منعطف گهی به عراق

شکست قامتِ گردون زِ بارِ محنتِ و غم
زِِ کینه ای که نمودند بستگانِ نفاق

فتادگانِ درت واصفند ذات تو را
منِ فلک زده ام دور مانده از عشّاق

عنایتی که کنم توتیای دیدۀ جان
غبارِ کوی تو را ای به جود و رحمت طاق

به نامِ (عابدم) امّا زِ عاصیان هستم
بخواه بخشش من از عنایتِ خلّاق

  • چهارشنبه
  • 31
  • شهریور
  • 1400
  • ساعت
  • 17:16
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران