• سه شنبه 15 آبان 03


ورود به مدینه -(سلام اي سرزمين وحي و الهام)

589

سلام اي سرزمين وحي و الهام 
سلام اي شهر شاهنشاه اسلام 

سلام اي پايخت پادشاهي 
سلام اي پايه عرش الهي 

سلام اي کان الماس فتوت 
سلام اي کاخ سلطان نبوت
 
سلام اي سر در کاخ خدايي 
حريم بارگاه کبريايي 

سلام اي مشرق مشکاة ايمان 
سلام اي عرشه قنديل رحمان 

چه روحي خفته در أنيت تو 
ملايک محو روحانيت تو 

خبرداري که با اين شوق مدهوش 
چه جاني را گرفتستي در آغوش؟ 

در اينجا خفته آن آرام جانها 
که دارد از ملايک پاسبانها 

چه روحي قدسي اينجا آرميده 
چه روحانيتي در وي دميده 

تو گويي غرفه ها مهد فرشته است 
به هر در آيت غفران نوشته است 

در و پيکر همه آيات و الواح 
شبستانها عبادتگاه ارواح 

چه شهري! جنت المأواست گويي 
چه نخلي سدرء و طوباست گويي 

چه خاکي و چه اقبالي خدا داد 
که چندين بوسه در پاي نبي داد 

نشان پاي پيغمبر به خاکش 
ثريّا سرمه ساي خاک پاکش 

مشام جان کن اينجا جلد و چالاک 
شميم خُلق پيغمبر کن ادراک 

به هر طاق از ملايک آشيانهاست 
همانا غرفه هاي آسمانهاست 

افق را ياد عهد وحي و تنزيل 
هنوزش انعکاس بانگ جبريل 

تو گويي در فضا آيات قرآن 
پراکنده است و چون پروانه پران 

به مرغان سپيدي ماند اوراق 
که از قرآن پرافشاند در آفاق 

صفا آکنده اين آفاق و انفس 
نسيمش چون مسيحا در تنفس 

به چشمان چشمه ها بيني درخشان 
سرشگ شوق و خجلت پرتو افشان
 
چه بخششها که بارد با خجلها 
چه آرامش که مي بخشد به دلها 

به موجي بيکران ايمان زند برق 
به دريايي ز رحمت مي شوي غرق
 
بيان ما رساي اين صفت نيست 
به قاموس بشر اينجا لغت نيست 

چه گويي در مقام بهت و حيرت 
که هر دم مي درخشد برق غيرت 

در اينجا عقل محو و عشق مات است 
که اينجا سرزمين معجزات است 

در اينجا جلوه کرده نور پاکان 
درخشان چهره هاي تابناکان 

به روي اين زمينها راه رفتند 
به جان عرشي، به تن در خاک خفتند

سلام اي مهد انس و آشنايي 
سلام اي آشيان روشنايي 

تو ديدي رحمة للعالمين را 
شنيدي بانگ جبريل امين را
 
نگين خاتميت قطب الاقطاب 
به دورش حلقه هاي خيل اصحاب
 
علي را ديدي و اسباط و اوتاد 
اباذر ديدي و سلمان و مقداد 

چه ريحانهاي روحاني که ديدي 
چه گوهرهاي رُماني که ديدي 

به حرف آي اي حريف سرگذشتي 
چه رؤياها که ديدستي بهشتي
 
حديث از جان و جانان کن ببينم 
سخن از روح و ريحان کن ببينم 

تو را شايد که با اين لعل خاموش 
سخن گويي از آن سرچشمه نوش 

سخن اينجا وراي حد قال است 
که روي اين سخن با اهل حال است
 
سکوت عشق را اينجا بياني است 
که پهناي فلک با وي دهاني است 

  • سه شنبه
  • 6
  • مهر
  • 1400
  • ساعت
  • 19:47
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران